لعنتی

لعنتی...!

بازم با حرفای دوپهلوت افکارمو ریختی به هم....

تازه با خودم کنار اومده بودم که خدا با نشونه هاش داره بهت میفهمونه که دیگه بیخیال....

ولی باز با این حرفات دلمو میلرزونی....

یه مدت بی محلی میکنی یه مدت میشی مثه قدیم....

یه جوری حرف میزنی که نفهمم مخاطبت کیه....

یه جوری حرف میزنی که نفهمم مشکلت کجاست....

خیلی بیرحم شدی!خیلی...

یادمه قبلا اینجوری نبودی...

:|

تقریبا نیم ساعت پیش...

دو نفر رو دیدم که من و دوباره برد تو همون حال و هوایی که سعی میکنم امسال ازش دور باشم...

خیلی شبیه من و تو بودن!!

ولی باهم بودن...deep sigh emoticonsad crying smiley face emoticon

ذهنم دوباره خیلی درگیر شد...

من!بعد از مدتها!

سلام!

بازم مثل همیشه شرمنده!

امسال همینه!مخصوصا حالا که بیشتر سرم شلوغ میشه

ایشالا بعدا جبران میکنم

ادامه مطلب هم همون رمز قبلیه!

ادامه نوشته

خواب

چرا باید همه ی اتفاقای خوبی که آدم دوس داره تو خواب بیفته؟؟

گوشه چشمم که باز شد و فهمیدم همش خواب بود چشممو بستم و بغض کردم

دوس نداشتم بیدار بشم.نشستم رو تخت و واسه خودم مرورش کرده یه بار دوبار سه بار....

اه.بیشتر داره عذابم میده.تمووووووم!فقط یه خواب بود.نمیخوام دیگه بهش فکر کنم

*هواتو کردم....

                     من حیرون تو این روزا هواتو کردم....

*منو به حال من رها نکن....

                                  تو که برای من همه کسی....

*منی که دل بریدم از همه....

                                 ببین برای تو چه میکنم.....

*خودت به من

                                بگو بهشت تو کجای این همه جهنمه....

*این عشق یکطرفه من رو کشونده و خیابونا

                                    نمیخوام توی این خلوت کسی دور ورم باشه...






پ.ن:دارم آهنگ گوش میدم و به این پست اضافه خواهم کرد

پ.ن2:شرمنده که زیاد نمیتونم سربزنم.سال بعد جبران میکنم

خداجون مرسی

سلام!!من اومدم!!!

مرسی از دوستای گلی که این مدت به یادم بودن

این هفته برام هفته افتضاحی بود...خیلی سخت گذروندمش!

دوباره بعد از مدتی خیلی رفته بودم تو فاز غمخودمو خیلی شیک آماده کرده بودم واسه یه پست غمگین

تا!!قرار شد امروز جنابعالی رو ببینم!!!از وسط هفته از ذوق داشتم میمردم

ولی وقتی از امروز صبح گند خورد رو اعصاب و روانم کلی ناراحت شدم که ممکنه اصن نتونم شاد باشم

ولی خدا قربونش برم یه حال اساسی داد و هم چی درست شد

و من دیدمت اونم با کلی شادی!!

چقدر خوب بودی!!!چقدر لحن حرف زدن و شیطنتت رو دوس دارمپریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

باهام راحت تر شده بودی!یا شایدم من این حسو داشتم ولی در هرصورت احساس راحتی کردم.راحت نفس میکشیدم!بدون بغض!!

چقدر از دستت خندیدیم.خیلی خوشحالم که توهم رو مد خوبت بودی و چیزی خراب نشد

چقدر خوب بود لحظه هایی که از خنده اشکم درومد!!

حتی اون لحظه ای که منو عزیزم خطاب کردی هرچند میدونم بی قصد و غرض بود ولی باعث شده سبک بشم

باعث شدی نفسام راحت بره و بیاد

خدایا بابت همه چی ممنونم.مرسییییی

رو به راه نیستم

حالم زیاد خوب نیس!

نفسم به زور بالا میاد!خیلی چیزا تو دلم داره سنگینی میکنه...:(

موندم از این طرف هم به چه سازت برقصم!

موندم چقدر بابت رفتارات خوشحال بشم!اصن خوشحال بشم یا نشم!

از یه طرف با تمام وجود دوست دارم شوخی ها و چشمکت رو به خودم بگیرم و ذوق کنم و امیدوار بشم

از اونطرف هم میدونم که اینکارا همونایی نیست که باید باشه یعنی منظور خاصی نداری

کلی نگرانی و دلشوره هم ریخته تو سرم...:(

کاش میشد باهات حرف بزنم و آروم بشم


خدا نخواست

میدونی قسمت چیه؟

همونی که خیلی بهش اعتقاد دارم

همون چیزی که باعث میشه همه چیو بسپارم به خدا و در کمال ناباوری...

من بیام و تو نیای!!

یعنی من بیام و توهم چند لحظه باشی و بدون اینکه من فهمیده باشم بری...

باید بشینم اشک بریزم...big smiley crying emoticon

نه.هنوزم میگم خواست خدا بود و راضیم ولی میخوام به حال خودم واسه دلتنگیم گریه کنم...

میدونی چقدر فکر و خیال کردم...

به این فکر میکردم که اگه رابطمون الان یه جور دیگه بود...این لحظه هامون چجوری میگذشت...

کل مدتی که تازه فهمیدم چی شده یه بغضی گلومو گرفته بود...

رفتم تو خودم.رفتارم با بقیه عوض شد...حوصله هیچ کسیو نداشتم...

دستم میلرزید از غصه...

میدونی...میدونی چی بیشتر اعصابمو خرد میکرد؟

اینکه من با اون حالم داشتم با نبودنت کنار میومدم اونوقت...یکی دیگه باید واسه من اون وسط مثلا ناز کنه و محل نذاره!!

فکر کرده مهمه برام...

کاش میفهمیدن من دلم کجاس...

"قسمتی از دل نوشته هام تو راه برگشت"

دلم تنگه

چقدر این چند روز بهم سخت گذشت...

دوباره برگشته بودم به قبلا...unhappy smiley emoticon

شاید بیشتر از همه استارتش از جایی خورده شد که اسمتو به شدت این مدت میشنیدم

هی خدا...

چقدر این چند روزه هی بغضمو خوردم.نمیخواستم بقیه چیزی بفهمن چون نمیتونن درکم کنن

ولی...

باز همه چیو سپردم دست خدا

اگه باز صلاح باشه فردا میبینمت ولی اگه هم صلاح نباشه که نه...!

نمیخوام بیخودی دعا کنم واسه چیزی که ممکنه بدتر واسم بشه ضد حال

فعلا همین...


پ.ن:خیلی نامردین...!این همه مدت سراغی اصن ازم نگرفتین:(


سلام

سلام دوستان

نماز روزه هاتون قبول

شرمنده بابت این چند مدت!!

والا درسام به شدت شروع شده این سال آخر رو باید جدی بخونم

با گوشی هم سر بزنم نمیتونم پست بذارم

گفتم بیام سرعتی خبرتون کنم

از این به بعد سعی میکنم با گوشی بیام بهتون سربزنم و نظراتونو جواب بدم

تو این مدت بی معرفت نشین منو فراموش کنینا:(

پ.ن1:تولد چند روز پیشم مبارک!:|

پ.ن2:اگه بعدا وقت شد یه سری عکس خواهم گذاشت

پ.ن3:سر سفره افطار دعا یادتون نره!


چهار شنبه نوشت:چه دوستای بی معرفتی داشتم خودم خبر نداشتم!:(

ادامه نوشته

امروز

دلم یه نم بارون و یه ذره گریه میخواد!

ادامه مطلب همون زمر ثابته!

ادامه نوشته